ب مثل بصیرت...میم مثل مطهری
تمهیدات مفهومی: استاد شهید مطهری(ره) در معنای فقه و تفقه میفرمایند: «قرآن مسألهای را طرح کرده است به نام تفقه در دین. این کلمه، معنایی بالاتر از معنای علم دین میفهماند. یک علم دین داریم یک تفقه در دین. علم یک مفهوم وسیعی است. هر دانستی را علم میگویند ولی تفقه به طور کلی در هر موردی استعمال نمیشود».(اسلام و مقتضیات زمان، ج1: ص234) «فقه در لغت به معنی فهم است، اما فهم عمیق، اطلاعات ما درباره امور و جریانهای جهان دو گونه است، گاهی اطلاعات ما سطحی است و گاهی عمیق است». (آشنایی با علوم اسلامی، ج3، اصول فقه-فقه، ص14) «کلمه تقوا نیز از کلمات شایع و رایج دینی است، در نهج البلاغه از جمله کلماتی که زیادهروی آنها تکیه شده کلمه تقوا است... این کلمه از ماده «وقی» است که به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است، معنای «اتقاء» احتفاظ است.... راغب در کتاب مفردات القرآن میگوید: «وقایه» عبارت است از محافظت یک چیز از هر چه به او زیان میرساند و تقوا یعنی نفس را در وقایه قرار دادن از آنچه بیم میرود». (ده گفتار، صص 2-5) ضرورت و اهمیت بصیرت دینی در قرآن و احادیث: «در قرآن کریم و اخبار و روایات مأثوره از رسول اکرم و ائمه اطهار مکرر امر به «تفقه» در دین شده است. از مجموع آنها چنین استنباط میشود که نظر اسلام این است که مسلمین، اسلام را در همه شوون عمیقا و از روی کمال بصیرت درک کنند. البته تفقه در دین که مورد عنایت اسلام است شامل همه شوون اسلامی است اعم از آنچه که مربوط است به اصول اعتقادات اسلامی و جهانبینی اسلامی، و یا اخلاقیات و تربیت اسلامی، و یا اجتماعیات اسلامی و یا عبادات اسلامی و یا مقررات مدنی اسلامی و یا آداب خاص اسلامی در زندگی فردی و یا اجتماعی و غیره». (آشنایی با علوم اسلامی، ج3، اصول فقه – فقه، ص15) کارکردهای بصیرت دینی: برای بصیرت کارکردهای متعددی قابل ذکر است و ما پنج مورد از آنها را با استفاده از آثار شهید مطهری ارائه میدهیم که همه آنها نشان میدهند بصیرت یک نیاز فراگیر، مهم و اثربخش برای تعالی و کمال انسانی و اعتلا و عزت زندگی اجتماعی است. 1- آگاهی بخشی و دفع موانع در مبارزات ایدئولوژیکی بعضی از جنگها و مبارزهها جنبه اعتقادی و ایدئولوژیکی دارد و چون حامل یک فکر و عقیده و ایدئولوژی است و میخواهد مانع را از سر راه عقیده اش بر دارد، یا این که میخواهد راهی پیدا کند تا عقیدهاش را در دنیا تبلیغ کند. علی علیه السلام تصریح میکند که جنگهای صدر اسلام ماهیت، ایدئولوژیکی داشت: و حملوا بصائرهم علی اسیافهم؛ (نهج البلاغه، خطبه 150، ص 46 ) آنها بصیرتها و درکها و آگاهیهای خود را روی شمشیرهای خودشان حمل میکردند، یعنی میخواستند با این شمشیرها به مردم آگاهی بدهند. (حق و باطل به ضمیمه احیای تفکر اسلامی، ص 45) «شرط این که قیامی مقدس باشد، این است که آن قیام با یک بینش و درک و بصیرت قوی توأم باشد.. (حماسه حسینی، ج1، ص72) 2- بصیرت دینی عامل اقتدار معنوی قرآن میفرماید: اگر مومن با آن فقاهت ایمانی خودش و آن امر معنوی، تربیت جهادی هم پیدا کند، یک فرد از اینها مساوی است با دهفرد از آنها، بیست تا از اینها مساوی است با دویست تا از آنها، صد تا از اینها مساوی است با هزار تا از آنها. چون آنها فقاهت (به معنی فهم عمیق) ندارند. اینها فقیه ایمانی هستند، بصیرت ایمانی دارند. این، غلبه بصیرت است. ذلکبانهم قوم لا یفقهون. کفار مردمی نفهم و بیبصیرت هستند. یعنی: بر عکس، مؤمنین مردمی فهیم و با بصیرت هستند». (آشنایی با قرآن، ج 3، صص181و 182) 3- جداکردن صفوف حق ازباطل وقتی اجتماع آرام است یعنی یک امتحان بزرگی پیش نیامده است، انسان همه مردم را یکرنگ و مانند هم میبیند. همه شبیه همدیگرند. انسان خیال میکند یک مردم یکدست وجود دارد تا این که یک حادثه تندی و به تعبیر قرآن یک امتحان پیش میآید، یکوقت انسان میبیند که گویی مردم غربال میشوند. مثل غربال که ریز و درشت میکند، ریزها به یک طرف، درشتها به یک طرف، مردم غربال میشوند، یک عده یک طرف قرار میگیرند و یک عده طرف دیگر، به اصطلاح امروز صفها از همدیگر جدا میشود. از یک نظر خیلی اسباب تأسف است. انسان یکوقت میبیند افرادی که هیچ از آنها انتظار نداشت جغاله از آب در آمدند ولی از نظر افراد دقیق و باریکبین باید گفت خوب شد که صفها از همدیگر جدا شد». (آشنایی با قرآن، ج 3، ص27) غرضم این جهت است که یکی از فواید مبارزات و تضادهای شدید و جنگ حق و باطل که در اجتماع پیش میآید این است که صفوف از یکدیگر جدا میشوند. وقتی که صفها جدا شد، پاک در یک صف قرار گرفت و پلید در یک صف، آن وقت نتیجه با پاکان است و پلیدها یکجا به جهنم الهی سرازیر خواهند شد، فیجعله فی جهنم پس پلیدها را یکجا در جهنم قرار بدهد. اولئک هم الخاسرون بدبخت فقط همینها هستند». (آشنایی با قرآن، ج 3، ص 52) 4- شناخت و دفع فتنه علی(ع) در نهجالبلاغه خطبه 93 میفرماید: این من بودم و فقط من بودم که چشم فتنه را درآوردم و غیر از من احدی قادر نبود که چشم این فتنه را بکند، بعد از این که اصلا اوضاع شبههناک و شکآمیز و تردیدآور شده بود ابنعباس هم که میرفت اینها را میدید شک میکرد. فضا مهآلود بود، خودش فرمود افقها را مه گرفته است. وضع وضعی نبود که یک سرباز مسلمان که میخواهد به نام اسلام به جنگ برود اطمینان داشته باشد که به نفع اسلام کار میکند. وقتی که مقابل میشد با یک عدهای که میدید از خودش عابد و زاهدترند، از خودش کمتر گناه میکنند، از خودش بیشتر نماز میخوانند و آثار عبادت را در وجهه و چهره اینها میدید، دست او تکان میخورد، اگر شمشیرش بالا میرفت، دستش میلرزید، دلش میلرزید که من چگونه به روی اینها شمشیر بکشم، و اگر علی و رکاب علی نبود و اگر آن افرادی که در رکاب علی بودند بصیرت و اطمینانشان به علی نبود محال بود که به روی اینها شمشیر بکشند». (سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص42) 5- بصیرت شرط امر به معروف و نهی از منکر «وظیفه امر به معروف و نهی از منکر قبل از هر چیز دو شرط اساسی دارد: یکی بصیرت در دین و دیگری بصیرت در عمل. بصیرت در دین، اگر نباشد زیان این کار از سودش بیشتر است و اما بصیرت در عمل لازمه دو شرطی است که در فقه از آنها به «احتمال تأثیر» و «عدم ترتب مفسده» تعبیر شده است ،تشخیص مصلحت بر عهده خود عاملان اجراست. در این تکلیف هر کسی حق دارد بلکه واجب است که منطق و عقل و بصیرت در عمل و توجه به فائده را دخالت دهد، و این عمل تعبدی نیست. این شرط که اعمال بصیرت در امر به معروف و نهی از منکر واجب است مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی است به استثناء خوارج». (جاذبه و دافعه علی(ع)، صص122 و 123) حقیقت بصیرت و چگونگی شکلگیری ابصار: مطابق اصول مخصوص مکتب فلسفی صدرالمتألهین مبنی بر مادی نبودن حافظه که آن را تحت عنوان نظریه روحی بیان میکنیم: صاحبان این نظریه ادراکات را فعالیت مستقیم نفس(جوهر غیر مادی) میدانند و اعمال عصبی را تنها مقدمه بوجود آمدن این ادراکات میدانند. مطابق این نظریه نسبت اداراکات به نفس نسبت فعل است به فاعل و به اصطلاح فلسفی این ادراکات قیام صدوری دارند به نفس نه قیام حلولی و عین این صور اداراکی در صقع نفس باقی است و تذکر (یادآوری) عبارت است از مورد توجه قرار دادن همان صور اولیه. مطابق این نظریه عین صورتهای ادراکی اولی حفظ و نگاهداری میشود و بعدها مورد یادآوری و بازشناسی قرار میگیرد». (اصول فلسفه و روش رئالیسم، صص 69-73) انسان اگر در علم و معرفت کامل گردد، عقلش از حس و وهم و خیالش جدا و مستقل میشود، احکام هیچیک از آنها را با دیگری اشتباه نمیکند، در این هنگام به چنین شخصی گفته میشود«لبیب» یعنی کسی که قوه عاقلهاش استقلال خود را باز یافته است. عرفا میگویند مراتب وجود انسان با عوالم وجود مطابق است، انسان در مراتب وجودی خود دارای جبروت و ملکوت و ناسوت است و با هر مرتبهای از مراتب وجود و هستی خود با یک مرتبه و درجه از عالم کلی میتواند مرتبط شود.... انسان در ناحیه بدن و ساختمان جسمی خود بسیار محدود است ، هر چیزی را که بواسطه آلات جسمانی یعنی به واسطه یکی از حواس خود ادراک میکند، محدود و متعین است، چارهای از این ادراک محدود نیست. همین محدود راه عبور نامحدود است، بشر از محدود به نامحدود و از جزیی به کلی و از نسبی به مطلق سیر میکند. ممکن نیست که انسان بتواند نامحدود را با یکی از حواس جسمانی خود احساس کند، اما میتواند نامحدود را تعقل کند، انسان میتواند با دیده بصیرت و با چشم غیرجسمانی، نامحدود را شهود کند، ولی ممکن نیست که نامحدود در محدود و نامتعین در متعین جا بگیرد. (بیست گفتار، صص 200-203) در آیهای از سوره مبارکه حدید نیز صحنهای از قیامت را بیان میکند: یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین امنوا انظرونا نقتبس من نورکم؛ منافق ها، مردان و زنان منافق، در قیامت اهل ایمان را میبینند که با چراغ و نورانی وارد میشوند[در حالی که] خودشان تاریکند و بیچراغ. این روسیاهان به مؤمنین میگویند التفاتی به ما بکنید که ما از نور شما استفاده کنیم. جواب می دهند: قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا، این نور را در دنیا باید به دست آورد؛ برگردید به دنیا، از آنجا نور را باید به دست آورید، این چراغی است که آنجا باید به دست آورد. (آشنایی با قرآن، ج4، صص191-194) «علی(ع) خودش درباره افرادی میفرماید: هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین؛ هستند افرادی که علم از باطن به آنها هجوم آورده است. در حقیقت روشناییاند، یعنی علمشان غیر از این علمهای متغیر نسخشدنی است، به آن عمق حقیقت رسیدهاند- دیگر بدل ندارد- و با روح یقین مباشر و متصل شدهاند». (اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص269) «خلاصه مضمونش این است که همیشه یک دستهای هستند که خداوند آن معنویتها و حجتهای خودش را به وسیله اینها در دل افراد قابل میکارد و کشت میکند. بعد درباره اینها میگوید: هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره؛ علم به معنای حقیقت بصیرت، به آنها هجوم آورده، -معلوم است که علم افاضی است نه علم اکتساب-». (تعلیم و تربیت در اسلام، ص336) راجع به این افراد که از یک مبدا ملکوتی استفاده میکنند میفرماید: علم بر آنها تهاجم میکند نه آنها بر علم. و آن علمی که به آنها هجوم می آورد، بصیرت را به معنای حقیقی به آنها میدهد یعنی در آن علم، اشتباهی، نقصی، خطایی وجود ندارد. (امامت و رهبری، ص191) تقوا، موتور محرکه بصیرت دینی «دو اثر مهم در قرآن برای تقوا ذکر شده است، یکی از آن دو اثر روشنبینی و بصیرت است که در آیه 29 انفال میفرماید: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا، یعنی اگر تقوای الهی داشته باشید خداوند برای شما مایه تمیز و تشخیصی می دهد، ونیز میفرماید:و اتقوا الله و یعلمکم الله؛ تقوای الهی داشته باشید و خداوند بهشما میآموزد و تعلیم میکند. میگویند ذکر این دو جمله پشت سر یکدیگر اشعاری دارد که تقوا تأثیر دارد در این که انسان مورد موهبت افاضه تعلیم الهی قرار گیرد. امیرالمومنین سلام الله علیه میفرماید: من عشق شیا اعشی بصره و أمرض قلبه؛ (نهجالبلاغه، خطبه 107) هرکس نسبت به چیزی محبت مفرط پیدا کند، چشم وی را کور (یا شبکور) میکند و قلب او را بیمار مینماید. هم او میفرماید: عجب المرء بنفسه احد حساد عقله؛ (نهجالبلاغه، حکمت 212) یعنی خودپسندی انسان یکی از چیزهایی است که با عقل وی حسادت و دشمنی میورزد، و نیز میفرماید: أکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ (نهجالبلاغه، حکمت 219) یعنی بیشترین زمین خوردنهای عقل آنجاست که برق طمع جستن میکند. تقوا و حکمت عملی آن حکمتی که به اصطلاح مولود تقواست و آن روشنی و فرقانی که در اثر تقوا پیدا میشود حکمت عملی است نه حکمت نظری. مقصود این است که قوه عاقله انسان دو نوع محصول فکر و اندیشه دارد که از تماس با هم اختلاف دارند: افکار و اندیشههای نظری و افکار و اندیشههای عملی. عقل نظری همان است که مبنای علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه الهی است. این علوم همه در این جهت شرکت دارند که کار عقل در آن علوم قضاوت درباره واقعیتهاست که فلان شیء این طور است و یا آن طور. این که در آثار دینی وارد شده که تقوا عقل را روشن میکند و دریچه حکمت را به روی انسان میگشاید همچنان که لحن خود آنها دلالت دارد همه مربوط به عقل عملی است، یعنی در اثر تقوا انسان بهتر درد خود و دوای خود و راهی که باید در زندگی پیش بگیرد را میشناسد، که تقوا موجب ازدیاد حکمت و ازدیاد بصیرت و روشنبینی میشود ناظر به مسائل نظری و عقل نظری نیست، و شاید علت این که در نظر بعضیها قبول این مطلب اینقدر مشکل آمده همین است که این مطلب را به حدود عقل نظری توسعه دادهاند. واقعا تقوا و پاکی و رام کردن نفس اماره در روشنبینی و اعانت به عقل تأثیر دارد ولی البته نه به این معنی که عقل فی المثل به منزله چراغ است و تقوا به منزله روغن آن چراغ، و یا این که دستگاه عقل به منزله یک کارخانه مولد روشنایی است که فعلا فلان مقدار کیلوات برق میدهد و تقوا که آمد فلان مقدار کیلوات دیگر بر برق این کارخانه میافزاید، نه این طورها نیست طور دیگر است. راز تأثیر تقوا در روشن بینی ملکه تقوا که آمد دشمن عقل را خنثی کند، زیرا دشمن عقل، گرد و غبار بر ایش به وجود آورد، پارازیت ایجاد میکند، ... پس معلوم شد که تقوا واقعا تأثیر دارد در طرز تفکر و طرز قضاوت انسان ولی نوع تأثیرش این است که جلوی تأثیر دشمن را میگیرد و از این راه دست عقل را باز میکند و بوی آزادی میدهد، عتق من کل ملکه.... خشم و شهوت و طمع و حسد و لجاج و تعصب و خودپسندی و نظایر این امور آدمی را در زندگی کور و کر میکند، آدمی پیش هوس کور و کر است، آیا میتوان در این مطلب شک کرد که یکی از حالات عادی و معمولی بشر این است که عیب را در خود نمیبیند و در دیگران میبیند و حال آن که خودش بیشتر به آن عیب مبتلا است. اگر توفیقی پیدا کنیم که با نیروی تقوا نفساماره را رام و مطیع نماییم آن وقت خواهیم دید چه خوب راه سعادت را درک میکنیم و چه خوب میفهمیم و چه روشن میبینیم و چه خوب عقل ما به ما الهام میکند. آن وقت میفهمیم که این مسائل چندان هم پیچیده و محتاج به استدلال نبوده، خیلی واضح و روشن بوده، فقط غوغاها و پارازیتها نمیگذاشتهاند که ما تعلیم عقل خود را بشناسیم. (ده گفتار، صص25-38) نتیجه گیری در آموزههای قرآنی و دینی لازمه رشد و تعالی فرد و جامعه انسانی ژرفنگری و روشنبینی است که با تعابیر مختلف از جمله «تفقه» و «بصیرت» بر آن تأکید و تصریح شده است. بصیرت دینی به معنی آن است که اسلام از همه مسلمانان میخواهد تا در همه مسائل و امـــــور اعم از اعتقادی، عبادی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، سطحینگری را کـنار گذاشته و با ژرفاندیشی در پی کشف حقایق و بواطن امور باشد. تحقیق درحقیقت بصیرت و نحوه شکلگیری ابصار و ادراکات نشان میدهد که: 1- دیدن و مشاهده نمودن صرفا یک امر مادی و فیزیکی نیست بلکه با روح و نفس انسانی مرتبط است. 2- مراتب وجود انسان با عوالم وجود مطابق است. بر این اساس جهان آفرینش دارای عوالم سه گانه ناسوت، مثال، و جبروت است و وجود انسانی هم دارای عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل است. پدیدههای هر یک از این عوالم سهگانه وجودی انسان معلول عللی از سنخ خود در عوالم سه گانه جهان آفرینش میباشد. لذا برخی از ادراکات ما معلول علل و عواملی از جنس خود در عوالم دیگر ست که در برخی تعابیر از آنها به علوم الهامی، افاضی و لدنی تعبیر میشود. 3- روح انسانی دارای حسهای مختلف است که در صورت تلطیف و تقویت برخی از حسها روشنبینی و بصیرتی دست میدهد که در پرتو آن میتوان به کُنه برخی از حقایق رسید. 4- انسان با تطهیر و تهذیب نفس و زدودن گرد و غبار، پارازیتها و موانعی که جلوی راه عقل انسانی وجود دارد، عقل را خالص و آن را از شوائب جدا میسازد در این صورت میدان برای بروز کارایی و قابلیت عقل فراهم میگردد. این که گفته میشود بصیرت دینی مولود تقواست ناظر به حکمت عملی و عقل عملی است و ربطی به حکمت نظری ندارد. تقوا با مهار، کنترل و تسلط بر دشمنان عقل همچون خشم، طمع، حسد، لجاجت، تعصب، خود پسندی، خود شیفتگی، غرور و نظایر این امور زمینه را برای نور افشانی و بصیرت عقل فراهم میآورد.
سرعت تحولات، تعدد متغیرها و مآلا پیچیدگی و درهم آمیختگی روابط علی و معلولی زندگی اجتماعی و ظهور و بروز پدیدههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مستلزم ژرف نگری و بصیرت است اما این بصیرت صرفا با انباشت اطلاعات، دسترسی به اخبار و تنها با بودن در متن صحنه حاصل نمیشود بلکه پیش و بیش از آنها، بصیرت مولود تقوا و طهارت نفس از زنگار و رهایی از آلودگیهای روحی و روانی است.
By Ashoora.ir & Night Skin