ب مثل بصیرت...میم مثل مطهری
به میدان مین رسیدیم.
پدر و پسری همراهمان بودند.
پدر می گفت من جلو می روم، پسر می گفت من می روم.
می گفت اگر شما کشته شوید من بیچاره می شوم،
پدر پسر را راضی کرد و رفت.
مینی منفجر شد و پدر شهید شد. نوشته شده در شنبه 92 دی 28ساعت
ساعت 10:47 صبح توسط سیدخدا| نظر بدهید
By Ashoora.ir & Night Skin